کور. نابینا. تیره بین. تیره چشم: در فراق تو از آن سوخته تر باد پدر بی چراغ رخ تو تیره بصر باد پدر. خاقانی. رجوع به تیره بین وتیره و دیگر ترکیبهای آن شود
کور. نابینا. تیره بین. تیره چشم: در فراق تو از آن سوخته تر باد پدر بی چراغ رخ تو تیره بصر باد پدر. خاقانی. رجوع به تیره بین وتیره و دیگر ترکیبهای آن شود
تیره مغز. تیره رای. تیره خرد: کیست میرالشعرا گوئی و هم گوئی من نام خود خود نهی ای تیره سر و تیره ضمیر. سوزنی. ، سیاه سر. که سری تیره و سیاه دارد: زردی در آفتاب بقای حسود شاه از سیر تیره سر قلم زردفام تست. سوزنی. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
تیره مغز. تیره رای. تیره خرد: کیست میرالشعرا گوئی و هم گوئی من نام خود خود نهی ای تیره سر و تیره ضمیر. سوزنی. ، سیاه سر. که سری تیره و سیاه دارد: زردی در آفتاب بقای حسود شاه از سیر تیره سر قلم زردفام تست. سوزنی. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
آب و شراب دردآمیز را گویند. (برهان) (آنندراج). کنایه از آب و شراب دردآمیز بود. (انجمن آرا). آب و یا شراب کدر و دردآلود و هر مایع کدر دردآلودی. (ناظم الاطباء)
آب و شراب دُردآمیز را گویند. (برهان) (آنندراج). کنایه از آب و شراب دردآمیز بود. (انجمن آرا). آب و یا شراب کدر و دردآلود و هر مایع کدر دردآلودی. (ناظم الاطباء)
ابر تیره. ابر سیاه. ابر تار و مظلم: تو گفتی برآمد یکی تیره ابر هوا شد بکردار کام هژبر. فردوسی. همانگه برآمد یکی تیره ابر کند روی گیتی چو چرم هژبر. اسدی. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
ابر تیره. ابر سیاه. ابر تار و مظلم: تو گفتی برآمد یکی تیره ابر هوا شد بکردار کام هژبر. فردوسی. همانگه برآمد یکی تیره ابر کند روی گیتی چو چرم هژبر. اسدی. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
کار تیره. کار سخت و مشکل: به پیش آمد اکنون یکی تیره کار که آن را نشاید که داریم خوار. فردوسی. ، بدکار. بدسرشت. سیاهکار: آینۀ خاک تیره کار چه بینی ز آینۀتیره نور کار نیابی. خاقانی
کار تیره. کار سخت و مشکل: به پیش آمد اکنون یکی تیره کار که آن را نشاید که داریم خوار. فردوسی. ، بدکار. بدسرشت. سیاهکار: آینۀ خاک تیره کار چه بینی ز آینۀتیره نور کار نیابی. خاقانی
گرد تیره و سیاه. خاک سیاه برآمده از زمین. گرد و خاکی سیاه و مظلم: زمین آهنین شد هوا لاجورد به ابر اندر آمد سر تیره گرد. فردوسی. به هشتم برآمد یکی تیره گرد بدانسان که خورشید شد لاجورد. فردوسی. که از راه ایران یکی تیره گرد برآمد کزو روز شد لاجورد. فردوسی
گرد تیره و سیاه. خاک سیاه برآمده از زمین. گرد و خاکی سیاه و مظلم: زمین آهنین شد هوا لاجورد به ابر اندر آمد سر تیره گرد. فردوسی. به هشتم برآمد یکی تیره گرد بدانسان که خورشید شد لاجورد. فردوسی. که از راه ایران یکی تیره گرد برآمد کزو روز شد لاجورد. فردوسی
سیاه فام و مظلم و مکدر. (ناظم الاطباء) : ز بانگ تبیره به سنگ اندرون بدرید دل در شب تیره گون. فردوسی. چو روشن شود تیره گون اخترم بکشتی ز آب زره بگذرم. فردوسی. دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون ز دود دهانش جهان تیره گون. فردوسی. گولی تو از قیاس که گر برکشد کسی یک کوزه آب از او بزمان تیره گون شود. لبیبی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بس نپاید تا به روشن روی و موی تیره گون مانوی را حجت اهرمن و یزدان کند. عنصری. گران گشت از رنج سیمین ستون گلش گشت گلرنگ و مه تیره گون. اسدی (گرشاسب نامه). زمین تیره گون شد هوا تیره رنگ که پنهان شد از گرد رخسار زنگ. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تیره و ترکیبهای دیگر آن شود
سیاه فام و مظلم و مکدر. (ناظم الاطباء) : ز بانگ تبیره به سنگ اندرون بدرید دل در شب تیره گون. فردوسی. چو روشن شود تیره گون اخترم بکشتی ز آب زره بگذرم. فردوسی. دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون ز دود دهانش جهان تیره گون. فردوسی. گولی تو از قیاس که گر برکشد کسی یک کوزه آب از او بزمان تیره گون شود. لبیبی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بس نپاید تا به روشن روی و موی تیره گون مانوی را حجت اهرمن و یزدان کند. عنصری. گران گشت از رنج سیمین ستون گلش گشت گلرنگ و مه تیره گون. اسدی (گرشاسب نامه). زمین تیره گون شد هوا تیره رنگ که پنهان شد از گرد رخسار زنگ. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تیره و ترکیبهای دیگر آن شود
گوی تیره. کنایه از زمین: بدارنده کاین آتش تیزپوی دواند همی گرد این تیره گوی که تا زنده ام هیچ نازارمت برم رنج و همواره ناز آرامت. اسدی. که آویختست اندرین سبز گنبد مر این تیره گوی درشت و کلان را. ناصرخسرو. رجوع به تیره شود
گوی تیره. کنایه از زمین: بدارنده کاین آتش تیزپوی دواند همی گرد این تیره گوی که تا زنده ام هیچ نازارمت برم رنج و همواره ناز آرامت. اسدی. که آویختست اندرین سبز گنبد مر این تیره گوی درشت و کلان را. ناصرخسرو. رجوع به تیره شود
جایگاه تیره. قرارگاه تاریک و ظلمانی. در بیت زیر کنایه از گور است: پند مدهید مرا گر بتوانید به من آن چراغ دل از آن تیره مقر بازدهید. خاقانی. رجوع به تیره شود
جایگاه تیره. قرارگاه تاریک و ظلمانی. در بیت زیر کنایه از گور است: پند مدهید مرا گر بتوانید به من آن چراغ دل از آن تیره مقر بازدهید. خاقانی. رجوع به تیره شود